در این مطلب مناسب دیدیم مطالبی در نقد فضای آموزشی مدیریت ساخت و پروژه کشورمان بیان نماییم. شاید بتوان گفت ما در حال رفتار به گونه ای هستیم که در ساختارهای پایه مشکلها برطرف شده و درباره ساختارهای کلان پروژه ها صحبت میکنیم. این در حالی است که ما حتی در تربیت کارشناسان پروژه به ان غنای کافی نرسیدیم و نیاز ما به یادگیری تکنیکهای مدیریتی و فنی بیشتر از همه چیز احساس میشود. اگرچه داشتن نگاه کلان مطلب بسیار خوبیست، اما زیرساختهای اساسی آن مورد غفلت واقع شده است. اینکه ندانیم دقیقا کارشناسان و مدیران پروژه در کشورمان در چه سطحی هستند و مطالعات کاملی برای نیازهای این افراد، پروژه ها و سازمانهای پروژه محورمان نداشته باشیم، و تنها به برگزاری دوره های عمومی بر اساس استانداردهای بین المللی بنماییم، قطعا نیاز کشورمان را برطرف نکرده و نتایج ملموسی ایجاد نخواهد کرد. ما نیاز به یک مطالعات جامع درباره شرایط موجود در کشورمان داریم تا بتوانیم بر اساس نیازها و واقعیتهای موجود برنامه آموزشی را طراحی کنیم تا تمام سطوح کارشناسان و مدیران را به صورت جداگانه در بر گیرد. دوره ها و کارگاههای اموزشی نباید به گونه ای باشند که تنها به ایجاد دیدگاه و باز کردن ذهنها بینجامند، بلکه باید روشها و تکنیکهایی را یاد دهند تا فرد بعد از ان بتواند همان ساختار را در سازمان خود پیاده سازی نماید. شاید اکنون یاد درسی در دانشگاه ایلینویز افتادم که در ان دانشجویانم بر روی یک پروژه واقعی با ارقام ۱۰۰ میلیون دلار و بالاتر کار میکردند و در انتها عملکرد آنها را تحت یک پرزنتیشن واقعی با نتایج واقعی پروژه مقایسه میکردیم. درسی که بعد از ان دانشجو قادر بود همین عملکرد را در پروژه واقعی پیاده سازی نماید.